ضمن تشکر ویژه از تمامی دوستانی که به بنده حقیر کمک و یاری میدهند تا در پیشبرد برنامه ها بتوانم با تمام روحیه ای که از آنها گرفته ام قدم بر یال این کوه سر سخت مشکلات گذاشته و برای رسیدن به قله های افتخار برای این گروه تلاش نماییم می خواهم اعتراف نماییم این گروه بویژه خانم مهدیان نیا مثل یک خواهر و حتی یک مادر برای اینجانب قابل احترام هستند .

اما تشکر های ویژه برای تهیه گزارش تلویزیونی از غار شیربند :

۱- خانم مهدیان نیا ۲- آقای ابراهیم خان احمدی ۳-مرتضی امامیون پیشکسوت و مربی عزیزم

که بدون هماهنگی قبلی خود را برای این برنامه رساند.۴- جناب آقای امید عصری مسئول محترم روابط عمومی دامغان -  ۵- خانم زهرا شعبانی فیلم بردار ۶- خانم سبحانی

مهمانان ویژه : جناب آقای علی شکری زاده - سرکار خانم الهام شهابی - سرکار خانم اسحاقیان پور

اجرای برنامه به شرح ذیل اجرا شد :

راس ساعت ۱۵ دوشنبه  ۳۰  /۸/۹۰  از جلو شهرداری شهرستان دامغان بهمراه مسئول محترم روابط عمومی شهرداری جهت تهیه ی گزارش برای شبکه دو بسمت روستای گز و منطقه شیربند شدیم

در ابتدای جاده خاکی ماشین در گل مانده و با بارندگی کمی که بود بسرعت توانسیم جهت حرکت بسمت غار حرکت نمایم. راس ساعت ۱۶۱۰ از ماشین پیاده شدیم و بسمت غار حرکت کردیم باران بسیار زیبا می بارید شدتش کم و قطراتش ریز اما بارش باران زیبا

راس ساعت  ۱۶۲۵ وارد غار شدیم و از همان ابتدای کار خانم شعبانی شروع به فیلم برداری نمودند .

پیمایش غار تا ساعت ۱۹۱۵ ادامه داشت و زمانی که از غار خارج شدیم شدت باران و هوای مطبوع که از ۱۰ متری دهانه غار به داخل غار وارد میشد نوید بخش ریزش باران در خارج از غار بود .

خروج تیم از غار با هدلایت های روشن در یک شب مه آلود همراه با بارندگی منظره ای بکر را پدید آورده بود . که جای تمام دوستانی که در این برنامه نبودند خالی ....

راس ساعت ۱۹۵۰ به مینی بوس رسیدیم اما با ده شایدم بیست دقیقه تاخیر که بخاطر مسیر اشتباهی که در آن تاریکی طی کردیم .

اما برنامه به همین جا ختم نشد و پس از حرکت در ساعت ۲۰۰۵ جایتان بازم خالی در ماسه های کف رود خانه ماشین فرونشست . فکر می کنم ماشین هم می خواست مثل من از منظره و هوا و تاریکی مطلق و مه آلوده بودن هوا استفاده کند .

با فرو رفتن ماشین درماسه دوباره کلی هل دادیم و تلاش کردیم اما کسی زحمت نکشید حتی آقا مرتضی زیر ماشین خوابیدن و ماسه ها رو با دست زدن کنار از تلاششون تشکر می کنم می گم که اما کس زحمت نکشید اما خیلی ها اینجا و همان اول مسیر زور زدند.

بلاخره که جای بچه های که نیومدن خالی ////

اما آخرش یک داستان تلخ رسیدم خونه دیدم آقا دزده اومده و کلی مرحمت فرمودند و طلاها و پول ها رو بردن . ضمن تشکر از ایشان برای خودم و خانواده ام در خواست صبر جمیل برای رسیدن ۱۱۰ به محل و برای آقا دزده ....

اما بلاخره پلیس هم اومد .....

داستان ما تموم نشد اما آقا دزده خیلی مرده ....

فکر بد نکنید اما اینا همش راست راسته

بخدا شهر ما مشکل زباله . شهرسازی . مسکن . آب . و .... هیچ کدومش نداره والا بخدا ....

نمیشه بگیم همش مسولین مقصرم  والا خودمون مقصریم

از قدیم گفتن کلاهتو سفت بگیر تا گربه شاخه اتل متل توتوله گاو حسن شیر نداره

کارخونه شیر ... (( تبلیغات ممنوعه )) بیخیال شو

با تشکر از زحمات بسیار نیروی انتظامی شهر ستان دامغان